اشاره: شأن معرفتي و شأن اخلاقي از شئون بسيار مهم حيات آدمي است و در قرآن كريم به عنوان يك كتاب آسماني كه مخاطب اصلي آن انسان است دو مقوله مذكور بارها مورد توجه و تأكيد بوده است به نحوي كه برخي آيات، فلسفة برانگيخته شدن پيامبران الهي را تعليم و تزكيه يعني شأن معرفتي و شأن اخلاقي بيان مينمايد. در نوشته حاضر هدف، نشان دادن وجه اصلي معيت تعليم و تزكيه در كنار يكديگر است. به عبارت ديگر دو مقولة به ظاهر متفاوت شأن معرفتي و شأن اخلاقي(عملي) چگونه ميتوانند در كنار يكديگر قرار گيرند و پيامبران الهي چگونه مأمور دعوت به دو مقوله به ظاهر متفاوت شدهاند. براي اين هدف ابتدا نشان داده خواهد شد كه عوامل غيرمعرفتي همانند ظلم و فساد اخلاقي از نگاه قرآن بر حيات معرفتي انسان تأثير مستقيم دارد. سپس بيان خواهد شد كه تأثير و رابطه مستقيم ظلم و فساد اخلاقي بر حيات نظري انسان معلول مباني جهانشناسي و انسانشناسي قرآن كريم است. قرآن با بينش خاص خود نسبت به زمين به عنوان محل آزمايش انسان كه همه امور در آن به همين منظور ساماندهي گرديده و نيز با بينش خاص خود نسبت به ماهيت معرفتشناسي ديني انسان كه معارف توحيدي را فطري ميداند در فرايند كسب معرفت ديني فراتر از عوامل شناختي براي عوامل غيرشناختي نيز نقش قائل است. مفهوم عدل در مقابل ظلم به همين منظور يكي از اهداف برانگيخته شدن پيامبران (ع) بيان ميگردد و با ممارست عدل بهوسيله انسانها يك عنصر غير معرفتي و يك شرط مهم در تحصيل معرفت فراهم ميگردد.
تعريف رايج و سنتي از "شناخت" به آثار افلاطون برميگردد1 كه بر اساس آن شناخت عبارت است از باور صادق موجه. معرفتشناسي به عنوان يك رشته علمي و فلسفي شاخهاي از فلسفه است كه در آن فيلسوفان سئوالات راجع به شناخت را مورد مطالعه و تحليل قرار ميدهند. نشان دادن رابطه ميان ظلم و فساد اخلاقي كه از عوامل غيرشناختي است با نياز معرفتي انسان هدف اصلي نوشته حاضر است. مقارنت دو مقوله به ظاهر متفاوت: "معرفت و عمل" در آيات الهي امر مشهودي است كه در نوشته حاضر تلاش ميشود تا مباني مقارنت مذكور آشكار گردد. در اين خصوص پرسش اساسي عبارت است از چگونگي امكان برقراري نسبت و رابطه ميان بُعد معرفتي با عوامل غيرمعرفتي و عملي حيات انسان. تلاش براي روشن نمودن نسبت ميان عناصر غير شناختي با شناخت، امري است كه نزد معرفت شناسان معاصر غرب نيز مورد توجه است. مكتب معرفتشناسي اصلاح شده2 كه دردفاع ازارزش و جايگاه معرفتي عقايد ديني مكتب معروفي است و برخي از فيلسوفان متعلق به مكتب مذكورميان معرفت و عوامل غير شناختي پيوند برقرار مينمايند. مهمترين چهرههاي برجسته متعلق به مكتب مذكورعبارتند از: ويليام آلستون، آلوين پلنتينگاه، نيكولاس ولتر استارف، و... فيلسوفان مذكور در اين اعتقاد مشتركاند كه عقايد ديني در حاليكه استدلالي در توجيه آنها فراهم نيست بهطور پايه معقولاند و واجد ارزش و شأن معرفتي هستند. 3 آلوين پلنتينگا از جمله فيلسوفاني است كه در جهان معاصر همواره از شأن معرفتي عقايد ديني بهطور پايه دفاع مينمايد4 تصور رايج و سنتي راجع به چگونگي ساختار معرفتي ذهن و نحوه آرايش عقايد در ذهن انسان در قالب نظريه مبناگرايي مورد تحليل قرار ميگيرد. مبناگرايي كه ريشه در آثار ارسطو دارد5 نظريهاي است كه بر اساس آن اعتقادات به لحاظ نياز به توجيه و استدلال به دو دسته عقايد پايه و عقايد غيرپايه تقسيم ميگردند. عقايد پايه به آن دسته از اعتقاداتي اطلاق ميشود كه بدون نياز به استدلال بهطرز معقولي مورد تأييد و تصديق قرار ميگيرند. 6 به طور سنتي اعتقادات بديهي ذاتي و حسي از مصاديق اعتقادات پايه محسوب ميشوند. اگرچه در تعيين مصاديق اعتقادات پايهاي و غيرپايهاي ميان معرفتشناسان اختلاف است. اعتقادات غيرپايه به اعتقاداتي گفته ميشود كه فاقد ويژگيهاي اعتقادات پايه است. شرط تصديق معقولانه عقايد غيرپايه منوط به ارجاع و استناد آنها به عقايد پايه است. از نظر معرفت شناسان اصلاحي عقايد پايه در حاليكه بينياز از استدلال اند امّا فاقد هر نوع مبنا و اساس نيستند. به نظر آنهاوجود برخي شرايط، شأن پايهاي عقايد پايه را تأييد مينمايد. قواي معرفتي انسان تنها در سايه تحصيل شروط دروني و بروني قادر خواهد بود تا وظيفه معرفتي يعني توليد عقايد درست را انجام دهند. شرط دروني يعني عملكرد درست و مناسب قواي معرفتي و شرايط بيروني يعني تحقق شرايط مناسب و شايستهاي كه قواي معرفتي تنها در چنان شرايطي قادرند عمل نمايند. 7 زماني ممكن است يك قوه معرفتي سالم باشد و سالم عمل نمايد ولي به دليل عدم تحقق شرايط مناسب نتيجه عملكرد قوه معرفتي مذكور توليد عقيده درست نباشد. به عنوان مثال چشم براي ديدن نياز به عملكرد سالم و درست دارد. امّا اين شرط به تنهايي كفايت نميكند. و چه بسا يك چشم سالم در حاليكه درست نيز عمل مينمايد امّا همچنان قادر نيست عمل رويت را انجام دهد و دليل آن عدم تحقق شرايط مناسب باشد. شرايطي كه يك چشم سالم براي رويت به آن نياز دارد مثلاً نور كافي يا فاصله مناسب و... .8
يكي از مباني معرفتشناسي مكتب اصلاح شده را ميتوان چنين بيان نمود: قواي معرفتي براي عملكرد درست و انجام وظيفه معرفتي خود كه توليد اعتقاد درست است نياز به شرايط معرفتي مناسب دارند و قواي معرفتي در هر شرايطي قادر نيستند به وظيفه معرفتي خود عمل نمايند. يعني هم عوامل معرفتي و هم غيرمعرفتي همزمان شرط توليد عقايدِ درست هستند.
بنابراين نقشدهي عوامل غيرمعرفتي در شناخت بهطوركلي و در معرفت ديني به طور خاص به وسيله برخي معرفتشناسان بهويژه معرفت شناسان مكتب اصلاح گرايي مورد تاييد است. حال به نظر نويسنده مبناي مذكور يعني اين واقعيت كه عوامل غير معرفتي ميتوانند ساختار معرفتي انسان و فرايند توليد اعتقادات اورا مورد آسيب يا تقويت قرار دهند از جمله آموزههايي است كه در آيات قرآن كريم مشهود است. اين مسئله در كلام اسلامي نيز از مباحث مطرح نزد متكلمين مسلمان بوده است. نظريه جداسازي عمل از ايمان به عنوان طرح كلامي در جهان اسلام به گروه مرجئه بر ميگردد. مهمترين وجه اين گروه تفكيك ايمان از عمل است. به نظر آنها ايمان بدون عمل هم ايمان است. 9 و عمل معصيت آميز هر چند هم مهم باشد لطمهاي به مؤمن بودن فرد وارد نميكند.10
در فرهنگ اسلامي، قرآن كريم به عنوان تبيين كننده همه نيازهاي آدمي در رأس منابع ديني قرار دارد وبدون ترديد راجع به چيستي شناخت و چگونگي حصول و موانع آن مخاطبان خود را ياري مينمايد... "وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً و بُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ؛11 و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است" توجه در متون ديني مؤيد اين نكته است كه شناخت راجع به مبدأ و معاد به طور ضمني از انسان خواسته شده است و به عنوان تكليف بزرگ به عهده او گذاشته شده است و در اين خصوص انبياي الهي همانند چراغ راهنما براي انسانها نقش ايفا مينمايند. اگر نيازهاي آدمي را به دو نوع شناختي و غيرشناختي تقسيم نماييم بدون شك قرآن كريم به هر دو دسته از نيازها توجه نموده است. در رابطه با نيازهاي معرفتي كه ميتوان شناخت مبداء و معاد را در كانون قرار داد دو نوع عامل معرفتي و غيرمعرفتي دخالت دارند. مراد از عناصر معرفتي عبارت است از آموزههايي كه جنبه شناختي و نظري دارند و مراد از عناصر غيرمعرفتي عواملياند كه جنبه عملي و غيرنظري دارند. رشد و توفيق كودك در نيل به اهداف آموزشي منوط به دو نوع عامل شناختي و غيرشناختي است. عوامل شناختي عبارتند از: آمادگي ذهني كودك، معلم شايسته و متون درسي مناسب. عوامل غيرشناختي عبارتند از: كميت و كيفيت فضاي آموزشي، نوع رفتار معلم نسبت به دانشجو و....
مسئله شناخت و هدايت كه در قرآن كريم بارها مورد توجه قرار ميگيرد هر دو نوع داراي نقش هستند. عوامل شناختي مانند فكر و علم و عوامل غيرشناختي مانند ستمكاري (ظلم) و فساد اخلاقي كه در آيات الهي مورد اهتمام است. دلمشغولي اوليه قرآن كريم معطوف به نياز معرفتي است و در اين رابطه توجه به نقش عناصر غيرمعرفتي نيز قابل ملاحظه است. يعني در سير خروج از جهل و نيل به شناخت، عوامل غيرمعرفتي نيز داراي نقش مؤثر است و اينگونه نيست كه انسان صرفاً با تحصيل عناصر شناختي و رعايت ضوابط و شروط فكر و علم به معرفت راجع به مبدأ و معاد دست يابد. نياز معرفتي كه در دستور كار قرآن كريم قرار دارد هدف برانگيخته شدن پيامبران الهي نيز ميباشد. از جمله اهداف بعثت انبياء بيان دو امر در كنار يكديگر است: تزكيه و تعليم- "هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأمِّيِّينَ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ؛12 او كسي است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولي از خودشان بر انگيخت كه آياتش را بر آنها ميخواند و آنها را تزكيه ميكند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت ميآموزد و مسلما پيش از آن درگمراهي آشكار بودند" همين نكته در سوره بقره نيز از زبان حضرت ابراهيم (ع) بيان ميگردد: "رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛13 پروردگارا در ميان آنها پيامبري از خودشان بر انگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و آنها را كتاب وحكمت بياموزد و پاكيزه كند زيرا تو توانا و حكيمي" مدد به انسان در هجرت از جهل به سوي شناخت كه در سايه آن نهاد بيقرار انسان آرام گيرد هدف پيامبران دلسوز خداوند است. در اين رابطه قرآن كريم ميان عبادت و يقين كه بالاترين درجه از شناخت محسوب ميشود پيوند مينهد: "وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛ و پرستش كن پروردگار خويش را تا به يقين برسي"14 و لذا توصيه مينمايد كه به منظور نيل به يقين طريق عبادت پيشه نمايند. در قرآن كريم بيان ميشود هدف خلقت انسان عبادت است: "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ؛ من جن و انس را نيافريدم جز اينكه عبادتم كنند"15 با وجود اين در فراتر از عبادت هدف بالاتري ذكر ميگردد و آن هدف معرفتي است. علي(ع) در اين رابطه ميفرمايد: "هدف ارسال انبياء به وسيله خداوند كمك رساندن به انسان در عمل به عبادت است16 امام همچنان ميفرمايد "خروج از تاريكي به سوي نور و رسيدن به شناخت هدف نهايي است كه به واسطه عبادت ميتوان به آن نايل شد". خلاصه سخن اينكه قرآن كريم و متون اسلامي در رابطه با انسان دغدغه معرفتي را مورد اهتمام جدي قرار ميدهد.
به عنوان نمونه در سوره بقره بيان مينمايد كه خداوند ظالمين را هدايت نميكند.17 در اين آيه عدم هدايت و ظلم ملازم يكديگر قرار ميگيرند. اگر ماهيت هدايت بهطور عام در نظر گرفته شود هدايت از مقوله مفاهيم نظري و شناختي خواهد بود در حاليكه ظلم در معناي عام خود جنبه و شأن عملي دارد. نكته مذكور يعني هدايت ناپذيري ستمكاران در سوره هاي ديگر نيز اشاره گرديد18 پيوند يك مفهوم از مقوله شناخت با يك مفهوم از مقوله عمل در آيه مذكور به نظر نويسنده بيانگر نقش عوامل غيرشناختي در شناخت ديني است. مومنان كه به تصريح آيات الهي فرصت هدايت و شناخت دارند19 زماني توانايي نيل چنان هدفي را خواهند داشت كه از ظلم به عنوان يك مفهوم از مقوله عمل دوري جويند. بنابر تعاليم قرآن كريم سامانبخشي عملي و اخلاقي در ساختار اعتقادي و معرفتي انسان تأثير مستقيم دارد. به عبارت ديگر تهذيب اخلاقي شرط تهذيب معرفتي است. از اين منظر دوري از ارتكاب ظلم و سوء عمل نبايد صرفاً بهواسطه ترس از مبتلا شدن به نتيجه سوء عمل، دغدغه مؤمنان باشد. عمل سوء ظلم افزون بر دوزخ تهديد شده در آيات الهي ميتواند دوزخي از جنس جهل و نسيان براي انسان به عنوان نتيجه خود ببار آورد و اين جهل و نسيان نيز ميتواند منشأ اعمال سوء ديگر شود. در همين رابطه آيات الهي مخاطبان خود را همواره هشدار ميدهد كه دست از رفتار سوء خود بردارند در غير اينصورت خود را براي تاوان معرفتي اعمال سوء آماده سازند20 افزون بر اين قرآن كريم ياد آوري مينمايد بر قلبهاي متكبران و پيروان هواي نفس مهر و قفل خواهد زد و به اين وسيله مانع از درك حقايق راجع به جهان خواهد شد.21 به كارگيري مفاهيمي چون كري و كوري و مهرزدن بر قلوب ناشي از رفتار سوء بيانگر چنين واقعيتي است. خلاصه سخن اينكه در آيات قرآن كريم دغدغههاي معرفتي و اخلاقي كنار هم قرار ميگيرد به عنوان مثال در سوره بقره از جمله اهداف پيامبران الهي تعليم و تزكيه بيان ميشود22 و از جمله دلايل معيت شأن شناختي و شأن اخلاقي حيات انسان در كنار يكديگر ارتباط مستقيم ميان اين دو است. از نگاه قرآن كريم انسان طالب معرفت و شناخت راجع به جهان و انسان است و زماني قادر به نيل هدف خود خواهد شد كه به لحاظ اخلاقي نيز واجد شايستگي باشد كه از چنين شايستگي در آيات الهي با مفاهيمي چون طهارت باطن، تزكيه و.... تعبير ميشود. بنابر اين مناسك عملي موجود در دين و به عبارت ديگر توصيه به تزكيه كه جنبه عملي دين را نشان ميدهد پيش از آنكه سبب دخول در فردوس گردد سبب خروج از دوزخ جهل و ورود به بهشت معرفت ميگردد.
در روايات فراواني نيز بر مسئله تأثير عمل بر علم تأكيد شده است. در اين دسته روايات از سويي از علم با عنوان نور ياد شده "انما هو نور يقذفه الله تعالي في قلب من يريد الله ان يهديه"23 و از سويي ديگر به تأثير گناه و فساد اخلاقي بر عدم درك حقايق اشاره گرديده است. براي نمونه در روز عاشورا امام حسين(ع) پس از اينكه سپاه يزيد را نصيحت ميكند و از هدايت آنها نا اميد ميشود ميفرمايد: "شكمهايتان از حرام پر شده است".24 يعني لقمه حرام مانع وصول به حقيقت ميشود.
در بخش قبلي معيت بُعد شناختي با بعد اخلاقي زندگي انسان در آيات الهي بيان گرديد. چنين معيتي و در كنار يكديگر قرار گرفتن نميتواند بدون مبناي پيشيني راجع به انسان و جهان باشد. در اين بخش سعي ميشود مبناي جهانشناختي و انسانشناسي معيت تهذيب معرفتي و تهذيب اخلاقي در آيات الهي بيان گردد. در چشمانداز قرآني انسان طالب معرفت -تعبير مناسب انسان طالب تذكره و خروج از نسيان ـ راجع به مبدا و معاد ناچار است تهذيب اخلاقي را پشت سر گذارد. مبناي جهانشناختي چنين معيتي ناظر به شرايطي است كه در زمين خاكي براي حيات بشر طراحي گرديده است. از نگاه قرآن كريم حيات فعلي براي انسان صحنه آزمون است25 و همه چيز در روي زمين بر اساس چنان هدفي طراحي شده است. مسئوليت عظيم در اين ميدان براي بشر معرفت خداوند و نزديكي به اوست. صحنهآرايي در زمين به عنوان محل رقابت يا انجام مأموريت و آزمون بايد چنان باشد كه اختيار و آزادي انسان مورد تعدي قرار نگيرد. اينكه چگونه چنين شرايطي قابل طراحي است خود موضوعي مستقل است. توجه به اين نكته ضرورت دارد كه زمينشناسي قرآن بيانگراين واقعيت است كه زمين ميداني براي آزمون انسان ميباشد. لذا همه امور از ابر و باد و مه و خورشيد و فلك بر اساس آن تنظيم و طراحي شده است نه صرفا از ان جهت كه ناني به دست آيد بلكه از آن جهت كه معرفتي حاصل آيد. تجلي خداوند و بروزو ظهور آيات الهي در آن به دو گونه است: نخست آنكه شأن زمين به عنوان محل آزمون در معرض آسيب قرار نگيرد دوم اينكه حريم آزادي و اختيار انسان مورد حرمت قرار گيرد. در چنين وضعيتي از جمله عوامل مؤثر در فرآيند كسب معرفت و درك حضور و تجلي خداوند نميتواند صرفاً در عوامل شناختي محدود گردد. زمينشناسي قرآن به گونهاي است كه همه چيز در آن اعم از عوامل شناختي و غيرشناختي در فرآيند آزمايش انسان مؤثرند و داراي نقش ميباشند و به همين دليل قرآن تعليم و تزكيه را در حاليكه گاهي تقدم را به تعليم26 و زماني به تزكيه ميدهد27 در كنار يكديگر تبيين مينمايد.
در تلقي قرآني از ايمان، شناخت وتصديق برخي گزاره ها جزء ايمان محسوب ميگردد. بررسي اين جزء با عمل كه به طور متعدد در آيات قرآن كريم در كنار ايمان مطرح و توصيه ميگردد از مسايل موضوع بحث در كلام و فلسفه دين است. همانگونه كه اشاره شد جداسازي عمل از ايمان به عنوان طرح كلامي در جهان اسلام به گروه مرجئه برميگردد. مهمترين وجه اين گروه تفكيك ايمان از عمل است. به نظر آنها ايمان بدون عمل همچنان ايمان است و عمل معصيت آميز هر چند هم مهم باشد لطمهاي به مومن بودن وارد نميكند.28 بررسي رابطه ميان ايمان و عمل يا به معني نجات بخشي و يابه معني معرفتي است. به لحاظ نجات بخشي پرسش اين است كه آيا ايمان به تنهايي براي نجات يافتن و رستگاري كفايت ميكند يا عمل نيز بايد با آن همراه گردد. پاسخ مرجئه نفي دخالت عمل در نجات بخشي ايمان است. به نظر نويسنده رابطه ميان ايمان و عمل را ميتوان از سه جهت مورد برسي قرار داد: الف) به لحاظ نجات بخشي. ب) به لحاظ معرفتي. ج) به لحاظ غايي. از جهت نسبت نجات بخشي، عمل شرط نجات بخشي ايمان است. به لحاظ غايي نيز عمل نتيجه و نشانه ايمان است و شدت و عمق پايبندي مومن در عمل، عمق ايمان او را نشان ميدهد. اما نسبت ديگري نيز ميان عمل و ايمان ميتوان برقرار نمود: نسبت معرفتي. از اين جهت ايمان در ارزش معرفتي خود مستقل از عمل نيست و منوط به آن است. بر اساس چنين نسبتي جداسازي ايمان از عمل نه تنها شان نجات بخشي ايمان را آسيب ميزند بلكه به معناي فراهم شدن شرايط براي از دست دادن ايمان است. حضرت علي (عليهالسلام) ميفرمايد: "لا تجعلوا علمكم جهلا و لا يقينكم شكا اذا علمتم فاعملوا و اذا تيقنتم فاقدموا؛ علم خود را به جهل و يقين خود را به شك تبديل نكنيد و علم را با عمل و يقين را با اقدام همراه سازيد"29 حضرت در اين سخن حكيمانه مورد ياد آوري قرار ميدهد كه مبادا علم به جهل و يقين به شك تبديل گردد و لذا توصيه مينمايد براي اجتناب از چنين پديده تلخي بايد علم را با عمل و يقين را با اقدام همراه نمود. همچنين يكي از بابهاي اصول كافي باب استعمال العلم است كه در آن رواياتي در مورد بهكارگيري علم در عمل جمع آوري گرديده است. امام صادق(ع) ميفرمايد: علم با عمل همدوش است. هر كه بداند بايد عمل نمايد و هر كه عمل كند خواهد دانست.30 در اين روايت بر جنبة ايجابي رابطه عمل و معرفت تأكيد شده و ميفرمايد عمل نيك موجب زايش معرفت است.
مبناي ديگر در رابطه با معيت عوامل غيرشناختي و شناختي در كنار يكديگر انسانشناسي قرآن كريم است. از نگاه قرآن كريم وجه ديگر معيت شأن معرفتي و اخلاقي حيات آدمي و بيان آن دو دركنار يكديگر ناظر به ماهيت معرفت ديني است. در اين رابطه اگر دغدغه معرفتي قرآن كريم مورد تأمل قرار گيرد روشن خواهد شد كه تعبير درستتر در رابطه با معرفت ديني مفهوم ذكر و تذكره است. در آيات قرآن كريم اگرچه مسئله تعليم بهكار رفته است31 لكن تعبير دقيق با توجه به آيات ديگري از قرآن كريم در رابطه با معرفت ديني مفهوم"تذكره" است. از اين چشمانداز معارف ديني راجعبه مبداء و معاد فطرياند و ارائه آنها از جانب پيامبران خدا به معناي آموزش اوليه و دعوت به پذيرش آموزههاي نامأنوس و بيگانه با ساختار وجودي انسان نيست. انديشه فطريگرايي معارف ديني نزد مفسران معاصر نيز مورد تأييد ميباشد.32 از نگاه اين قبيل مفسران آياتي كه از قرآن كريم به عنوان ذكر33 و از پيامبر اكرم(ص) به عنوان مذكِّر توصيف مينمايد34 بيانگر پيشيني بودن معارف توحيدي است. زيرا ماهيت ذكر بودن ايجاب ميكند كه انسان زماني واجد آن مقوله بوده و انس و آشنايي پيشين در كار بوده است. همچنين مذكِّر بودن(به يادآورنده) پيامبران الهي بيانگر نوع سهم و نقش نبي نسبت به مخاطبان خود است. اين سهم از يك طرف به گونهاي است كه نه جنبه تحميلي دارد و نه دلالت بر نفي استيلاء نبي بر امت به لحاظ معرفتي35 لذا با اختيار انسان در تعارض نيست و نه از طرف ديگر به صورت آموزش اوليه و دعوت به امور جديد و بيگانه است. ماهيت مذّكِر بودن اشاره به چنين واقعيتي مينمايد.
البته آيات ديگري نيز در قرآن وجود دارد كه از واكنش مطلوب و مورد انتظار انسانها در قبال دعوت پيامبران الهي به عمل"ذَكر" به ياد آوردن تعبير مينمايد. عمل به ياد آوردن از نگاه قرآن كريم زماني مفيد خواهد بود كه در روي زمين اتفاق بيفتد و الا در دوزخ قيامت وقتي جهنم آماده پذيرايي اهل دوزخ ميگردد و حوادث قبل و بعد از قيامت رخ ميدهد كافران در آن هنگامه آنچه را انبيا به آن دعوت مينمودند به ياد خواهند آورد كه ديگر به حالشان سودي نخواهد داشت.36 بنابراين اگر معرفت ديني از مقوله امور فطري باشد در آنصورت تعبير مناسبتر در رابطه با ايمان مفهوم تذكره است. با فرض فطري بودن شناخت ديني نقش عوامل غيرمعرفتي محسوستر است زيرا ماهيت ايمان دربردارنده شناخت به معناي آموزش از نو و اوليه نيست. بلكه ايمان حاصل اعتقادات و مستلزم تصديقهايي از مقوله تذكره(يادآوري) است. در چنين وضعيتي جنس ايمان به گونهاي خواهد بود كه امور غيرنظري ميتواند بهطور مستقيم با آن مرتبط باشد. اين ارتباط معادل شراكت و نقش عوامل غيرمعرفتي در راستاي به ياد آوردن يا نسيانزدگي انسان در مورد برخي خصايص بنيادين راجع به انسان، خداوند جهان است.
خلاصه سخن اينكه وجه در كنار هم قرار گرفتن تهذيب معرفتي و تهذيب اخلاقي در قرآن كريم ناظر به نوع بينش نسبت به موقعيت زمين به عنوان محل سكونت انسان است. محلي كه ميدان آزمايش و صحنه رقابت است و همه امور در آن در مطابقت با آن تنظيم شده است.
همچنين معيت مذكور معطوف به نوع بينش معرفتي خاص نسبت به انسان است. بينشي كه بر اساس آن انسان فاقد تصديقهايي كه ايمان مستلزم آن است نميباشد بلكه انسان به نحو پيشيني واجد آن است و تذكره و يادآوردن تعبير مناسبتر در مقايسه با معرفت است. در چنين وضعيتي مقتضيات شناخت نميتواند محدود و محصور در عوامل معرفتي گردد و عوامل غيرمعرفتي همانند سوء يا حسن رفتار نيز ميتواند در آن مؤثر باشد و به همين دليل آيات زيادي از قرآن كريم اين مسئله را مورد تنبه قرار ميدهد. شهيد مطهري نيز معيت حيات فكري و حيات عملي انسان را مورد توجه قرار داده و تصديق نموده كه ماديت اخلاقي به ماديت فكري منتهي خواهد شد37 بنابراين چگونگي حيات عملي يا اخلاقي انسان بهطور مستقيم بر چگونگي حيات فكري او مؤثر است و بخشي از دغدغههاي اصولي قرآن ناظر به تنظيم حيات عملي(اخلاقي) انسان است. به همين جهت و به همان اندازه اگر قرآن يكي از اهداف بعثت پيامبران را در تعليم بيان مينمايد در مقابل مفهوم "عدل" و برقراري قسط38 از اهداف ديگري است كه قرآن كريم در مورد هدف بعثت پيامبران بيان مينمايد. بنابر آنچه در سوره مائده آمده آراستگي به زيور عدل نزديك شدن به تقوا كه شرط رسيدن به معرفت (تذكره و خروج از نسيان) است ميباشد.39 عدل از جمله مفاهيمي است كه ميتوان آن را در مقابل مفهوم "ظلم" قرار داد.40 هر دو مفهوم در واقع بيانگر چگونگي حيات اخلاقي انسان است، عدل و ظلم دونوع حيات اخلاقي كاملاً متفاوت است كه مستلزم دو نوع حيات معرفتي خاص ميباشد به همين جهت قرآن بخشي از دغدغههاي خود را ناظر به دو مفهوم مذكور نموده است. فاصله گرفتن انسان از مقام عدل نه تنها براي او نتيجه سوء عملي در دوزخ الهي دارد بلكه پيشاپيش زمينه ساز دوزخ معرفتي به نام جهل و نسيانزدگي ميگردد. به همين صورت در تعبير ديگر دوري انسان از طهارت باطن و تزكيه اخلاقي زمينه ساز كوري و كري ميشود و قرآن كريم چنين پيوندي ميان حيات معرفتي و اخلاقي را در قالب برخي آيات بيان مينمايد. از جمله در سوره مطففين ميفرمايد "علت و ريشه مشكل معرفتي انسان ناظر به چگونگي حيات قلب او ميباشد"41. كري و كوري كه در ادبيات قرآني بارها به كار رفته است از مقوله معرفتي بوده و با مفاهيم از مقوله اخلاقي پيوند داده ميشود. نكته قابل توجه قرار دادن قلب به عنوان كانون اخلاق و معرفت است. در متون ديني قلب جايگاه محوري در رابطه با معرفت و اخلاق(تزكيه) دارد. چه بسا علت اين مسئله ناظر به اين واقعيت است اگر چه اعمال آدمي به وسيله اعضاي جسماني رخ ميدهد لكن نيت و انگيزه به عنوان عنصر رنگ دهنده افعال در درون دل مكتوم است و لذا بدي يا نيكي رفتار در نهايت به عنوان دو وضعيت و صفت راجع به حيات اخلاقي انسان به قلب نسبت داده ميشود. به اين نحو در متون ديني قلب آلوده از معرفت و به تعبير درست تر از توفيق عمل "ذكر" محروم ميماند و دچار جهل و نسيان زدگي خواهد شد. از طرف ديگر قلب طاهر و تزكيه يافته آراسته به زيور شناخت و توفيق ذكر و خروج از نسيانزدگي خواهد بود.
فلاسفه مسلمان نيز همواره بر تزكيه و طهارت باطن براي دستيابي به دقايق عقلي و حقايق عالم هستي تأكيد ورزيده اند. مبناي اصلي اين تأكيد اين است كه از نگاه ايشان حصول معرفت براي انسان صرفاً از طريق ارتباط با عالم ماده و موجودات پيراموني به دست نميآيد بلكه حصول معرفت رهين اتصال نفس انساني با عقل فعال كه از مراتب عالم مجردات است ميباشد. استدلال ايشان براي اين مطلب اين است كه حصول معرفت براي انسان، نوعي كمال و خروج از قوه به فعل است و خارج كننده نفس از قوه به فعل نميتواند چيزي از عالم ماده باشد چون شأن ماده پايينتر از نفس انساني است. شيخ اشراق ميگويد: چيزي كه نفس انساني را از قوه به فعليت ميرساند همان موجودي است كه فلاسفه به آن "عقل فعال" گويند و در لسان شرع از آن به "روح القدس" ياد شده است.42 ايشان با توجه به آيات متعدد قرآن مثل "عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ"43 معلم حقيقي انسان را خداوند معرفي ميكند.44 ارتباط معرفت با طهارت درون در فلسفه اشراق كه شهود را مبناييترين نوع معرفت ميداند45 بديهي و روشن است ولي اعتقاد به چنين ارتباطي اختصاص به ايشان ندارد. ابنسينا كه پرچمدار حكمت مشاء است و محور اصلي فلسفه او مباحث صرفاً عقلي ميباشد، سه نمط آخر از مهمترين كتاب فلسفي خود ـ الاشارات و التنبيهات ـ را به مباحث عرفاني و اخلاقي اختصاص ميدهد. به عقيده او "عقل فعال" همان فرشته وحي ميباشد. وي در بسياري از مباحث، عبارت "تلطف من نفسك" را به كار ميبرد كه اشاره دارد به اينكه فهم مطلب نيازمند تلطيف نفس ميباشد. فلسفه باطني ابن سينا گرچه چندان مورد توجه قرار نگرفته ولي يكي از مصادر مهم فلسفه شيخ اشراق ميباشد.46
تأكيد بر ضرورت تزكيه نفس براي فهم حقايق در حكمت متعاليه صدرالمتألهين به اوج خود ميرسد.47 ايشان براي حكمت شرايطي را لازم ميداند كه از جمله آنها شرح صدر، سلامت فطرت، حسن خلق، داشتن نور الهي در قلب و... ميباشد.48 بنابر آنچه گفته شد نظر فلاسفه مسلمان در همگامي تزكيه و تعليم، مطابق آيات و روايات بلكه اخذ شده از آنها ميباشد.
معرفت در حاليكه يك مقوله ذهني محسوب ميشود اما در متون ديني با مفاهيم عملي پيوند داده ميشود و منشاء چنين ارتباطي از يك طرف مبناي جهان شناختي قرآن است كه بر اساس آن زمين محل آزمايش انسان است و همه امور درآن براي چنين منظوري تنظيم يافته است. از طرف ديگر مبناي شناخت شناسي قرآن است كه بر اساس آن شناخت ديني به معناي آموزش اوليه نميباشد بلكه از مقوله ذكر و يادآوري ميباشد. با چنين تلقياي نسبت به شناخت ديني زمينه براي نقش دهي به مقولات عملي و غير شناختي ظاهر ميگردد. ظلم و فساد در قالب چنين مبنايي در حاليكه از مفاهيم غير شناختي اند ميتوانند نقش مانع براي شناخت يا عمل ذكر داشته باشد و در مقابل آن عدل و هر عمل نيك نيز به عنوان يك امر عملي و غير شناختي نقش زمينه لازم براي تحصيل معرفت يا ذكر داشته باشد.
1. Plato, Thatetus,in the works of Plato,(1928) ed by Irwin Edman ,Random House: the modern library,1928,p. 408
2. reformed epistemology.
3. Quinn,2002,p. 515.
4. Plantinga,Alvin,(1983)reason and belief in God, in faith and rationality ed by Alvin Plantinga and Nicholas Wolterstorff, university of Notre dame press. ,p. 73
5. Aristotle,posterior,analytics,book Alpha
6. Chisholm, 1928, p. 47
7. Plantinga, Alvin,(1993)warrant and proper function, New York: oxford university press ,p. 4
8 Plantinga, Alvin,(1993)warrant and proper function, New York: oxford university press , 1993,p. 7
9. ولوي عليمحمد، تاريخ علم كلام اسلامي،ص314.
10. همان، ص 315.
11. نحل/ 89.
12. جمعه/2.
13 . بقره/ 129.
14. حجر/ 99.
15. ذاريات/ 56.
16. نهجالبلاغه، خطبه 147.
17 . بقره/ 258.
18 . : مثل سوره آلعمران/ 86 و مائده/ 51.
19 . بقره / 97.
20 . چنانچه در سوره توبه آيه 87 و يونس آيه 74 به آن اشاره شده است.
21 . جاثيه/ 23.
22 . بقره/ 151.
23. منية المريد، باب 5، ص 167.
24. بحارالانوار، ج 22، ص 310.
25 . مائده/ 48.
26 . بقره/ 129.
27 . آل عمران/ 164.
28. ولوي عليمحمد، تاريخ علم كلام اسلامي، ص314.
29. نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 274.
30. كليني رازي،ثقه الاسلام، اصول كافي، ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوي، ج 1، ص55.
31 . جمعه/ 2.
32. جوادي آملي عبدالله، تفسير موضوعي قرآن. ج5، ص30
33 . غاشيه/ 21-22.
34. انبياء / 2و50 و فرقان / 18و29.
35. چنانچه در سوره غاشيه آيه22 به آن اشاره دارد.
36 . فجر/ 23.
37. مطهري مرتضي، علل گرايش به مادي گرايي، ص114.
38 . حديد/ 25.
39 . مائده./ 8.
40 . بقره/ 2.
41 . مطففين/ 14.
42. سهروردي، شهاب الدين، الالواح العماديه (مجموعه مصنفات شيخ اشراق)، ج 4، ص 88.
43 علق/ 5.
44. سهروردي، شهاب الدين، الالواح العماديه (مجموعه مصنفات شيخ اشراق)، ج 4، ص 88.
45. همو، حكمة الاشراق، ص 12-13.
46. نصر، سيد حسين، سه حكيم مسلمان، ترجمه احمد آرام، ص 47.
47. صدرالدين شيرازي، محمد بن ابراهيم، الحكمة المتعاليه في الاسفار الاربعة العقليه، ج 1، ص1، 12، 323 و ج 6، ص 306.
48. همان، ج 6، ص 7.